جدول جو
جدول جو

معنی اندز دادن - جستجوی لغت در جدول جو

اندز دادن
نصیحت کردن پند گرفتن
تصویری از اندز دادن
تصویر اندز دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ندا دادن
تصویر ندا دادن
آواز دادن، آواز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندام دادن
تصویر اندام دادن
کنایه از آراستن، نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
نصیحت کردن. پند گفتن. (فرهنگ فارسی معین) :
مرا نزد تو او فرستاده است
بسی پند و اندرزها داده است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ دَ)
مدرک دادن. دلیل دادن. خط دادن. رجوع به سند شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ایجاد انس و الفت کردن میان دو یا چند تن. (فرهنگ فارسی معین). تأنیس. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
تعزیر. تنبیه
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نظم دادن. مرتب ساختن. آراستن. (فرهنگ فارسی معین). خوش اسلوب و خوش ترکیب ساختن. (آنندراج). اصلاح کردن:
ز الزام پیاپی مدعی ملزم نمی گردد
اگر صدسال اندامش دهی آدم نمی گردد.
صائب (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ نِ دَ)
در تداول مردم شیراز، ژکیدن. لنده زدن. دندیدن. غر و غر کردن. و رجوع به لندیدن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نصیحت کردن. اندرز دادن. وعظ کردن. تذکیر. (تاج المصادر). تذکره. عطه. (دهار). مناصحت. موعظت. نصاحت. نصاحیت. نصح. (منتهی الارب) :
هر آنکو به نیکی نهان و آشکار
دهد پند او خود بود رستگار.
اسدی.
مردم را پیش خلق پند دادن چون ملامت باشد. (قابوسنامه).
پند مده شان که پند ضایع گردد
خار نپوشد کسی بزیر خز و لاد.
ناصرخسرو.
چشم و دل و گوش هر یکی همه شب
پند دهد با تن نزار مرا.
ناصرخسرو.
پندیت داد حجّت و کردت اشارتی
ای پور بس مبارک، پند پدرپذیر.
ناصرخسرو.
چون بدهی پندکس خویش را
ای متحیر شده در کار خویش.
ناصرخسرو.
از هر که دهد پند شنودن باید.
ابوالفرج رونی.
دل بانو موافق شد درین کار
نصیحت کرد و پندش دادبسیار.
نظامی.
هر که پندش داد بندش سخت کرد
در دل او پند خلقان خوار شد.
عطار.
ملک را گفتن درویش استوار آمد گفت از من تمنائی بکن گفت آن همی خواهم که دگرباره زحمت من ندهی گفت مرا پندی ده... (گلستان).
تو بصد تلطیف پندش میدهی
او ز پندت میکند پهلو تهی.
مولوی.
بهترین چیزی که بخوددهند پند است. (منسوب به هوشنگ از تاریخ گزیده).
دهد مرده پند و جهان بشنود
ولی زنده ای کو که آن بشنود.
امیرخسرو.
قضی علیه عهداً، پند داد او را. نصیح، پند دهنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ندا دادن
تصویر ندا دادن
آواز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انس دادن
تصویر انس دادن
ایجاد انس و الفت کردن میان دو یا چند تن ایناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سند دادن
تصویر سند دادن
دلیل دادن، خط دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پند دادن
تصویر پند دادن
نصیحت کردن، وعظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندرز دادن
تصویر اندرز دادن
نصیحت کردن، پند گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب دادن
تصویر ادب دادن
تعزیر تنبیه تربیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنده دادن
تصویر لنده دادن
لندیدن غرغرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندام دادن
تصویر اندام دادن
نظم دادن مرتب ساختن آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارد دادن
تصویر ارد دادن
((اُ. دَ))
دستور دادن، امر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندام دادن
تصویر اندام دادن
((~. دَ))
نظم دادن، شکل دادن
فرهنگ فارسی معین
اگر مردی بیند که کسی او را پند می داد، که در آن پند، او را صلاح دین و رستگاری آخرت بود، دلیل کند بر بشارتی که در آن خیر دین و دنیای او بود. اگر به خلاف بیند، دلیل بر فساد و تباهی دین و دنیای او بود. جابر مغربی گوید: پند دادن درخواب کسی را، اگر در آن صلاح دین است، نیک است و پند دهنده فرشته مقرب است، که بشارت دهد صاحب خواب را به خیرات، که بدو خواهد رسید، تا شکر آن بجای آورد و پند دادنی که در آن فساد دین است، پند دهنده آن دیو رجیم است، که او را خبر می دهد از فساد کار او و توبه باید کردن و به خدا بازگشتن، تا او را از شر و فساد نگاه دارد و از عذاب حق تعالی رسته گردد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب